این جهان جایی مرده.
یک روز مثل همین روزها.
که در خلوت سکوت.
گلی شکوفه زد.
اما صدای خنده ای نیامد.
شاید چون کسی هرگز.
حتی فکرش را نمی کرد که.
در مرگ هم زایشی باشد.
از شهر فقط بوی مرگ می آید.
و از آسمان صدای آبی سکوت.
که با زبان بی زبانی.
می گوید صبر کن تا.
رنگ ها را به یاد بیاوری.
بعد یک خط ممتد سپید.
در انتهای فصل سپید.
سپید ,فصل ,صدای ,سکوت ,یک ,انتهای ,سپید در ,در انتهای ,که در ,فصل سپید ,انتهای فصل
درباره این سایت